بغض کرد در لحظه ای که می خواست برود
دست و پایم را گم کردم , ترسیدم نکند اتفاقی برایش بیفتد ,
به سمتش رفتم و دستانم را باز کردم تا بازویش را بگیرم
فریاد زد : به من دست نزن
خودم را به کنار کشیدم
چشمهایش رو به زمین , از اتاقی به اتاق دیگر حرکت می کرد
و من در دلم پشیمان شدم
دوباره خواستم حرفی بزنم
مهلتی نداد و از در بیرون رفت
دلم به شور افتاد
تماس پشت تماس , زنگ پشت زنگ
و تنها جوابم این بود
مشترک مورد نظر در دسترس نیست
نگرانش شدم
ساعات به کندی می گذشت
یک ساعت , دو ساعت , سه ساعت
و میس کالهای من به 30 رسید و پیامکهایم به 10
چهار ساعت گذشت
و صدای زنگ در آمد
قلبم از جایش پرید , در را باز کردم
سلام کردم
علیک
و من شکستم و باز گفتم : ناراحت است
حرفم پشتش را شکسته است
مرحمش باشم
گفتگوی جدیدی را آغاز کردم
کم کم با پاسخهای منقطع جوابم را داد
از کلامش فهمیدم
حس ترک شدگی بدترین حس دنیاست &&&
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |